توبنداین زمین دلم عجب گرفتاری شده
هم رنگ مردمش شدم این روزا اجباری شده
خسته ام از اونایی که این روزا به کامشونه زیرنقاب رنگیشون
گرگ زمونه پنهونه
اونا که به حرف دروغ زبونو وادار میکنن چرا حقیقتو دروغی انکار میکنن
زمونه سازتو کوک کن تادلم باهاش برقصه که تموم آرزوهام توی چنگال توحبسه
توبند این زمین دلم عجب گرفتاری شده هم رنگ مردمش شدم این روزا
اجباری شده ای کاش نباشم ببینم شب عزیز مردم بشه که خوب و بد آدماش
توی سیاهی گم بشه
کاش یکی از راه برسه رگ دروغو بزنه یه بیاد طلسم دنیای فریبوبشکنه
زمونه سازتو کوک کن تادلم باهاش برقصه که تموم آرزوهام
توی چنگال توحبسه